آرپی جی زن بود

بســــم رب الــــشهــدا

چند روز بعد عملیات
یک نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار دستش گرفته بود ،
هر جا می رفت همراه خودش می برد ،
از یکی پرسیدم : این بچه چشه ؟
گفت : آرپیجی زن بوده ،
توی عملیات آنقدر آرپی جی زده که دیگه نمی شنوه ،
باید براش بنویسی تا بفهمه ...!
گوشهایت را دادی تا ما چشم و گوشمان باز شود ،
چشم و گوشمان که باز نشد هیچ ..... بماند !

فـــــــــــــــــرمانده بی ادعــــا

بســــــم رب الـــشهــــدا

 شهیـــــــــــــد مهــــــدے زیــن الدیـــــــــن

خیلی خوابم گرفته بود. چند ساعتی بود که نگهبانی می دادم. از خستگی کلافه شده بودم. نوبت پستم تمام شد، ولی هر چه منتظر ماندم، نفر بعدی نیامد. مجبور شدم خودم برگردم به سنگر و بیدارش کنم. با عصبانیت صدایش زدم: بلند شو برو سر پست. راحت گرفتی خوابیدی؟ بلند شد و رفت سر پست. صبح بود که با سر و صدای بچه ها از خواب بیدار شدم. سرم داد می زدند که این چه کاری بود کردی؟ گفتم: مگه چه کار کردم؟ گفتند: دیشب فرمانده لشکر را فرستادی برای نگهبانی. مو بر تنم سیخ شد، اما آقا مهدی هیچ وقت به رویم نیاورد.

بعدها فهمیدم که آن شب، آقا مهدی دیر برگشته بود. توی سنگر جا نبود و او هم جلو در یکی از سنگرها خوابیده بود. من هم توی تاریکی، آن هم با آن وضعی که او به خواب رفته بود، به فکرم نرسید که او نگهبان نیست. بنده خدا هم حرفی نزد و تا صبح نگهبانی داد.

« و لا تَحسبنّ الذین قُتلوا فی سبیل الله أمواتاً... »

بســــم رب الـــشهــدا

نه در آسمان ها که در همین خیابان های گرفتار همچون عابرانی نورانی
هر روز از کنار ما می گذرند و صدای خدا را نمی شنویم :


« و لا تَحسبنّ الذین قُتلوا فی سبیل الله أمواتاً... » .



ما ، امّا با عینک های دودی و غفلت شب های جمعه
به قبرستان ها می رویم و شهیدان برای ما فاتحه می خوانند !!
و ما دوباره بر می گردیم به حُجره و بازار ؛آرزوهایمان را می شماریم و ریشخند دنیا !!

◄شــهــیــد دقــایـــقــی

بســــم رب الـــزهــراء (س)

◄یکی از برادران سپاه نقل کرد:

شهید اسماعیل دقایقی فرمانده ی دلاور لشگر بدر در تاریکی شب به چادرهای بچه های
بسیجی سر می زد و آن ها را نظافت می کرد.

از بس خاکی می گشت، اگر کسی به لشگر بدر می آمد، نمی توانست تشخیص بدهد
فرمانده ی این لشگر کیست؟

یک بار یکی از بچه ها که اسماعیل را نمی شناخت و فکر می کرد نیروی خدماتی است

گفت: «چرا نیامدی چادرمان را نظافت کنی؟»

و او جواب داده بود : « به روی چشم امشب می آیم.»

تـــــــــــــــو خــــــوآهــــــــــــے آمــــــَـــــــــــــــد . . .

بســـم رب الــمهــدی (عج)

چِه اِنتِظآرِ عَجیبی!!

تو بِینِ مُنتَظِرآن هَم عَزیـزِ مَن چِه غَریبی!!

عَجیب تَر کهـ ، چِه آسآن  ، نَبودَنت شُده عآدَت 
 
چِه بی خیآل نِشَستیـم!!

نَه کوشِشی نَه وَفآیی
 
فَقَط نِشَستیم و گُفتیـم...

خُدآ کُنَد کِهـ بیآیــــی!!

اینجآ ایرآن اَست !!

بســــــم رب الـــــزهــــراء (س)

اینجآ ایرآن اَست !!

اینجآ سیم هآی تلفُن وَ بَرق دَرهَم پیچ نَخورده اَند

وَ رویِ سَروکَلهـ یِ مَردُم نیستَند ,

اینجآ قَدم بهـ قَدم سَربآز بآ تُفنگ نایستآده

تآ اَمنیَت شَهر رآ کُنترل کُند ,

اینجآ صدآیِ اِنفجآر بُمب بَرآیِ کَسی عآدی نیست ,

اینجآ هَمیشهـ آب دآرد , هَمیشهـ بَرق دآرد ,


, اینجآ تَمیز اَست , خیآبآن هآیش وَ مَردُمش ........ !!!

اینجآ هَمهـ یِ مَردُم زیر نَظر فَرمآندهی

رَهبریِ عَزیز هَستَند

وَ هَرروز کَسی جُرات نمیکُند

بَرآیِ خودَش فرقهـ رآه بیاَندآزد ..... اینجآ .........

اینجآ خیلی خوب اَست ,

وَلی ...... اینجآ [حَرم ˙·٠•♥حُسین ♥•٠·˙نَدآرد ] ........

وصیت نامه شهید زین الدین

بســـم رب الــــمهـــدی (عج)

بسمه  تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری ازاسلام اعتقاد داشتن به امام حــــسـیـن است

هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان ویقین به اباعبدالله الحسین(ع) نداشته باشد.اگرامروزمادرصحنه های پیکار می رزمیم واگرامروز ماپاسدار انقلابمان  هستیم واگر امروز پاسدار خون شـهـدا هستیم واگرمشیت الهی براین قرار گرفته که به دست شما رزمندگان وملت ایران اسلام درجهان پیاده شود وزمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد به واسطه عشق علاقه ومحبت به امام حسین (ع) است

من تکلیف میکنم شما رزمندگان را به وظیفه عمل کردن وحسین وار زندگی کردن در زمان غیبت کبری به کسی منتظر گفته میشود و کسی میتواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت ،منتظر ظهور امام زمان...

                     خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت طلبی میخواهد

 

عالم مجازی هم محضر خداست

بســـم رب الــمهــدی (عج)

مراقب دست راستمــــان که کلیک می کند
و چشمانمان که نظاره می کند باشیم

” کل اولئـــک کان عنـــه مسئــــولا “

{و بدانیم و آگاه باشیـــم که
خـــــداوند هم یک کاربـــــر همیشــــه ” آنلاین ” اینجــــاست}

عاشـــ♥ــــقـآטּ شهادت

بســـم رب الــمهــدی (عج)

با هم قرار گذاشته بودیم هرکس زودتر شهــــیــــد شداز اون طرف خبر بیاره.شهید که شد خوابشو دیدم.داشت می رفت که با قسم حضـرت زهـــــرآ(سلام الله علیها) نگهش داشتم.با گریه گفتم مگه قرار نبود هرکــــــس که شهـیــــد شد از اون طرف خبر بیاره؟ بالاخره حـرف زد و گفت:مهـدی این جــــآ قیامته!خیلی خبراس.جمعمون جمعه ولـــی ظرفیت شمــــآ پایینه هرچـــی بگم متوجــه نمیشی.گفتم اندازه ظرفیت کوچیک من بگـو! گفت:"همین دیگه! امام حســـــین (علیه سلام) میشینن وسط ما هم حلقه میزنیم دورشون برا آقـآ خاطره تعریف می کنیم."بهش گفتم:چیکار کنم تا آقا من رو هم ببره؟ نگاهم کرد وگفت:

مهدی!همه چیز دست امام حسـینه.همه پرونده ها میاد زیر دست آقـآ.حضرت نگاه میکنن هر کسی رو که بخوان یه امضای ســــــبـز می زنن زیرش.دامـن آقا رو بگیـریـد."

                                                             *شهـــیــد جعــفر لــآلـه*

 

              اللهم الزقنا توفیق الشهاده فی سبیلکــــــ بحق الحسین (علیه سلام)  

 

 

حرف خــــدآ

بســـم رب الــمهــدی (عج)

استاد اخلاق حضرت آيت الله مجتهدي تهراني (ره) :

مگه شما به حرف خدا رفتي ؟

خدا گفته اول وقت نماز بخوان. اول وقت خواندي نماز؟

گفته غيبت نكن. غيبت نكردي؟

دروغ نگو ، نامحرم نگاه نكن ...

آيا به حرف خدا رفتي ؟

اگه به حرف خدا بري خدا هم به حرف تو مي رود و دعايت را مستجاب مي كند.